-
من با ابروی رنگ کرده...
سهشنبه 1 مهر 1393 09:39
سلام دوستای خوبم تابستون که دیگه تموم شد امیدوارم پائیز خوبی داشته باشین. یکشنبه ساعت۸بیدار شدم تو همون تخت مشغول وب خونی شدم بعدم میخواستم خودمو وزن کنم همش دعا میکردم که اضافه کرده باشم رفتم روی وزنه دیدم بهله نیم کیلو دیگه هم اضافه کردم با اون نیم کیلو قبلی میشه یک کیلو یعنی در عرض یک ماه(البته فکر کنم کمتر از یک...
-
ثبت نام۲+باغ دائی+یزد...
دوشنبه 31 شهریور 1393 07:55
سلامی دو باره به دوستای خوبه خودم. چهارشنبه ساعت۸بیدار شدم خیلی خوابم میمود میدونین چرا؟؟مثه دیوونه ها تو اینستاگرام عکس روح و جن دیده بودم هی یادم میوفتادو میترسیدم مثل دختر بچه ها پتو و بالشتمو برداشتم اوموم بیخ مامانم خوابیدم ،نمیدونم ساعت چند بود ولی دیرقت خوابیدم. خلاصه ساعت ۸بیدار شدم مامان گفت:زود حاضر شو اگه...
-
ثبت نام دانشگاه...
چهارشنبه 26 شهریور 1393 00:56
سلام دوستای گلم؟؟خوبید همگی؟؟از تابستونتون لذت میبرید؟؟منم خوبم :) سه شنبه ساعت ۸بود که مامان بیدارم کرد گفت:پاشو باید بریم دنبال کارای ثبت نامت منم داشتم حاضر میشدم مامانم هی میگفت:زود باش زود باش هول هولکی آماده شدم زنگیدیم آژانس وسط راه گفت:مدرکاتو آوردی؟؟گفتم:نه . به آژانس گفتیم برگرده رفتم تو خونه آوردمشو سریع...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 شهریور 1393 08:10
سلام به دوست جونای گلم امیدوارم این آخرین ماه تابستونتونم کلی خوش بگذرونید و بعدا که به این روزا نگاه میکنید حسرت هیچیو نخوردید من چون کلاس رفتم حس خوبی دارم که کار مفیدی رو انجام دادم و بیهوده نگذشت تابستونم، جمعه ساعت۱۰بود فکر کنم که بیدار شدم بهaاس دادم حالشو پرسیدم( هم بخاطر وضعیت بده دستاش هم بخاطر اینکه سرما...
-
دعوای کوچولو...
یکشنبه 23 شهریور 1393 12:54
سلام دوستای گلم... یکشنبه ساعت 8 بیدار شدم ولی چون شب قبلش ساعت4/5خوابیده بودم دوباره خوابم برد 11بیدار شدم aاس داده بود و صبح بخیر گفته بود یکم راجع به ثبت نام دانشگاهم حرفیدیم بعدم لپ تاپمو برداشتم رفت تو سایت دیدم باید واسه ثبت نام دانشگام هم اینترنتی ثبت نام کنی هم این که بری دانشگاه واسه ثبت نام به مامانم گفتم...
-
.aبا دستهای زخمی....
جمعه 21 شهریور 1393 17:49
سلام دوست جونا.... اول پستم بگم که بنده الان یک عدد شیرین ۴۳/۵کیلویی هستم یعنی نیم کیلو اضافه کردم این برد غرور آفرین رو به خودم و تمام هم میهنان تبریک میگم:دی جدای از شوخی درسته نیم کیلو خیلی کمه ولی خوب وزنم کم کم بالا میره دیگه، مرسی از دوستای گلی که راهنماییم کردن. چهارشنبه ساعت۹/۵بیدار شدم یه آب هویج خوردم...
-
فالگیر
پنجشنبه 20 شهریور 1393 22:46
سلام به دوستای گل مجازی.... دوشنبه ساعت ۹/۵بود که بیدار شدم مامان گفت من کار بانکی دارم بعدش میام خونه و باهام میریم خرید گفتم باشه رفتم یکم سیب زمینی واسه خودم سرخ کردمو خوردم بعد رفتم که آب هویج گرفتم که متاسفانه کم بودو کمتر از یه استکان شد تا اینارو خوردم شد ساعت ۱۱شد ولی از مامان خبری نشد ساعت۱۱/۵اومد گفتم پس چرا...
-
خرید کردن خانوما...
سهشنبه 18 شهریور 1393 14:04
سلام دوستان خوبید؟؟سلامتین؟؟ با دائی رضا از شیراز اومدیم خونه مادربزرگم شبو همونجا خوابیدیم صبحش ساعت ۹/۵بیدار شدم صبحونه خوردم رومینا همچنان پر از فیس و افاده بود محل نمیداد ساعت ۱۱زنگ زدم آژانس اومدو رفتم سمت خونه تو پله ها که بودم صدای دعوا وجیغ و داد میومد از کجا؟؟همون جا که همیشه دعواست خونه ی ما.در زدم مامانم...
-
خوش گذرونی در شیراز:(
شنبه 15 شهریور 1393 15:07
سلام به دوستای گلم آخرین ماه تابستون بهتون خوش میگذره؟ ؟ایشالا که خوش میگذره. روز سه شنبه از خواب بیدار شدم مامان گفت:امشب میخوایم بریم شیراز ساعت ۱۰حرکت میکنیم هر کار داری انجام بده منم یکم خوابیدم دوباره که بیدار شدم به جهان پناه اس دادم گفتم:من امروز کلاس نمیام.خواستم برم آرایشگاه واسه ابروهام که دیدم ساعت نزدیک...
-
دوستهa:
سهشنبه 11 شهریور 1393 13:54
سلام خوبید خوشید؟؟ایشالا زندگیتون پر از شادی و سرزندگی باشه، خوب تا اونجا بهتون گفتم که از دست aناراحت بودم اونم از صبح به روی خودش نمیاوردو هیچیم نگفت. ظهر خاله مرضیه زنگ زد گفت میاین بریم باهم بریم پیک نیک مامانم گفت:نه ممنون شما برید که کیان فهمیدو کلی گریه کرد گفت: وقتی من نبودم(چون پیش بابام بود)همش میرفتین بیرون...
-
وقتیaبد قول میشه+آشنایی ما....
جمعه 7 شهریور 1393 14:41
سلاااااام به دوستای گل مجازی روزای گرمتون به خوشی باشه. دوشنبه ساعت ۸/۵از خواب بیدار شدم میخواستم برم حموم ولی خوب وقت نداشتم بعدم دیدم گوشیم شارژ نداره ساعت ۹هم کلاس داشتم وقت نبود بزنمش به شارژ،(الان میگین آدم چقد ریلکس باشه که ساعت۹کلاس داشته باشه ۸/۵تازه از خواب پاشه ولی کلا آدمه راحتیم دیگه)دیر بیدار شده بودم حتی...
-
روز پزشک...
دوشنبه 3 شهریور 1393 17:42
سلام دوستای گل ایشالا این آخرین ماه تابستونتونم به تفریح و خوشی بگذره، نمیدونم گفتم یا نه؟اماaدو سه روز بود خیلی بی حوصله و بد اخلاق بود علتشم نمیدونستم از خودشم که میپرسیدم میگفت چیزیم نیست،خیلی وقت پیش یه کتاب روانشناسی از آقای جان گری خوندم که چون خیلی گذشت مطالبش یادم رفت ولی چند تا قسمت کلیدیش یادم بود:نوشته بود...
-
روزه خوب(خوش گذرونیه خانوادگی)
شنبه 1 شهریور 1393 23:05
سلااااااااام دوستای گله خودم ایشالا که حسابی خوش و سر حالین من که هستم:) پنج شنبه ساعت ۷بیدار شدم(بزن دست قشنگه رو)بهaپی.ام دادم گفت ای وای دارم چی میبینم تو ساعت ۷بیدار شدی:)چرا؟ ؟گفتم من کلا سحر خیزم(ارواح عمم) بعدم گفت که باز رفتیم مرکز درمانی الانم استادمون هست بعدأ پی.ام میدم گفتم اوکی و دوباره خوابیدم ۹/۵بیدار...
-
آبروی در خطر!!
پنجشنبه 30 مرداد 1393 09:29
سلام به همگی خوبید؟؟تابستون خوش میگذره؟؟ خوب منم روز سه شنبه ساعت ۸/۵از خواب بیدار شدم یعنی یه ساعت زودتر از همیشه فکر کنم بخاطر اینه که شب قبلش پیاده روی کرده بودمو خسته شدم واسه همین زود خوابیدمو در نتیجه زودترم بیدار شدم، خوب همون موقع که از خواب بیدار شدم شنیدم مامانم داره با تلفن حرف میزنه واز حرفاش فهمیدم بابام...
-
زن دائی...
سهشنبه 28 مرداد 1393 08:49
سلام صبح همگی بخیر و خوشی... قبل ازینکه بخوام روزمرگی هامو بنویسم اول بگم که تو پست قبل یادم رفت بگم خاله بزرگه داشت میگفت که معظمه زنگ زده میگفته ما اینجا معذبیم چون مهدیه(زن دائیم که الان خونشن) همش منت داره و انگار از بودنمون خونش راضی نیست خواستم سر این موضوع با شما به بحث و تبادل نظر بپردازیم:) اول اینکه...
-
دوسته بد قول...
دوشنبه 27 مرداد 1393 10:32
سلاااااام دوستای گلم صبح ساعت ۸پا شدم یادتونه که قرار بود بریم استخر مامانمم رفت خونمون عینک شنامو مایو واسم آورد و حاضر شدیم پیش به سوی استخر یه جا پارک کرد خالم که سربازه گیر داد گفت اینجا نمیشه ماشینتون رو بردارید که البته بهترم شد چون نزدیک تر یه جائی رو پیدا کردیم پارک کردیم رفتیم تو تا بیایم کفشامونو تحویل بدیم...
-
سازمان سنجش خر است!!
پنجشنبه 23 مرداد 1393 16:09
هزار تا سلام به دوستای خوب مجازیم...... بهههله بلاخره سه شنبه شدو روز انتخاب رشته بازم ساعت ۹/۵پاشدم از تو رختخواب صدا تلوزیون رو میشنیدم که گفت دفترچه رشته های دانشگاه آزاد از امروز روی سایت سنجشن سریع پا شدم دست و صورتمو شستم مامانم رفته بود خونه خودمون و نبود وقتی اومد گفت امروز آخرین مهلت انتخاب رشتست همیشه...
-
سازمان سنجش خر است!!
پنجشنبه 23 مرداد 1393 15:54
هزار تا سلام به دوستای خوب مجازیم...... بهههله بلاخره سه شنبه شدو روز انتخاب رشته بازم ساعت ۹/۵پاشدم از تو رختخواب صدا تلوزیون رو میشنیدم که گفت دفترچه رشته های دانشگاه آزاد از امروز روی سایت سنجشن سریع پا شدم دست و صورتمو شستم مامانم رفته بود خونه خودمون و نبود وقتی اومد گفت امروز آخرین مهلت انتخاب رشتست همیشه...
-
عذاب وجدانم کم شد
سهشنبه 21 مرداد 1393 15:07
سلام عخشای من.... دوشنبه صبح بیدار شدم ساعتای ۹بود فکر کنم پدرومادر شوهر خالمم هنوز اونجا بودن یه صبحونه مختصری خوردم ولو شدم رو مبل و بهaپی.ام میدادم گفت آوردنمون تو مرکز بهداشت واسه آموزش تا ظهر به پی.ام دادن گذشت ظهرم ناهار مرغ خوردیم دور هم با سالادو مخلفات بعد از ناهارم مامان ظرفا رو شست داداشم زنگ زد بهش گفت چرا...
-
مامانمم:)
یکشنبه 19 مرداد 1393 16:08
سلام عزیزای من عصرتون بخیر.... تا ظهر جمعه واستون نوشتم که از پیشaاومده بودم ناهارم خورشت لوبیا سبز داشتیم که خیلی بو مزه بود به مامانم چیزی نگفتم و یواش ریختمشون بیرون و پلو با ماست خوردم جالبه بدونین که من عاشق خورشت لوبیا سبزم و هرکیم درست کنه خوب میخورم ولی این واقعا بدمزه بود ایراد گیر نیستما داداشمم اکثر اوقات...
-
معماری؟؟روانشناسی؟؟
جمعه 17 مرداد 1393 15:28
سلام عزیزای من روزای گرمه تابستونتون بخیر و خوشی... دیشب که گفتم خونه مادربزرگم بودیم صبحم ساعت ۹/۵بیدار شدم البته از صداهاشون نتونستم بیشتر بخوابم شبش ساعت ۳خوابیدم بزور صداهاشون از خواب پا شدم صبحونه زدم بر بدن البته طبق عادت کم خوردم بعدم مامانم گفت برو دفترچه انتخاب رشته بگیر که با رومینا بخونیمش و البته مدیونین...
-
وقتی aناراحته..
چهارشنبه 15 مرداد 1393 20:44
سلام دوستای گلم وقتتون بخیر ... یکشنبه ساعت ۱۰بود که از خواب بیدار شدم سریع حاضر شدمو رفتم باشگاه بدن سازی تا شهریه و شرایطش رو ازش بپرسم رفتم اونجا ساختمانشو باشگاهش که شیک و ترو تمیز بود یه خانوم قد بلند و خوش رو هم پائین پله هاش دیدمو ازش پرسیدم که مربی کیه؟اونم مربیه رو نشونم داد ازش سوالامو پرسیدم گفت ماهیانه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 مرداد 1393 00:20
سلام بچه ها کنکورم خوب نبود متاسفانه
-
این اتفاقات بد...
یکشنبه 12 مرداد 1393 23:56
سلام به همگی تو این مدت اتفاقای مختلف و زیادی افتاد که حالا واستون تعریف میکنم؛ اول اینکه یادتونه گفتم رومینا با یه پسره دوست بوده و اون زنگ زده به من و یه چیزای راجبش گفته؟؟اسمش سهیله این اقا سهیل متوجه میشه که رومینا تو مدت دوستیشون بهش خیانت میکرده و با پسرا دیگه ایم دوست بوده (که درستم فهمیده) و قصد داره آبرو...
-
خانواده...
جمعه 10 مرداد 1393 11:01
سلام دوستان ایشالا که عید خوبیو پشت سر گذاشتینو اگرم رفتین مسافرت کلی خوش گذروندین، دیروز از aکلا هیچ خبری نبود چون مسافرته و جلو خانوادشم که ضایعست بخواد پی.ام بده واسه همین خبری ازش نبود چند وقت پیش من بی تالک نصب کردم رو گوشیم یکم از نصبش بیشتر نگذشته بود که یه دختره پی.ام داد و گفت میخوای بیای تو گروه ما؟؟منم که...
-
شهربازی....
سهشنبه 7 مرداد 1393 11:43
سلامی دوباره دوستان اول از همه بابت پست بی سرو ته قبل عذ خواهی میکنم اینجا همه چیو مفصل واستون تعریف میکنم،. دیروز همش به aغر میزدم اون بیچارم هی میگفت چی شده منم میگفتم هیچی شایدم از حرفه روز قبلش ناراحت بودم اینجوری خودمو خالی میکردم خلاصه آخرش گفتم وقتی دیدمت بهت میگم ولی بعدش پشیمون شدم و دوست نداشتم بفهمه اگه از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 مرداد 1393 12:21
سلام دوستان..... دیروز مامانم رفت خونه مادربزرگم چون بابابزرگمو مرخص کرده بودن من ولی نرفتم و دیروز دوباره aرو دیدم با هم رفتیم بیرون قبلش بهش گفته بودم که دلم گرفته اونجا هر چند دقیقه یه بار میگفت دلت باز شد؟؟؟گفتم اره مرسی آهنگا سامی بیگی رو هم گذاشته بود گفت اینم چون تو دوست داری میزارم واقعا یه دقیقم که پیشش باشم...
-
دیدار....
شنبه 4 مرداد 1393 17:06
سلوم به دوستای گلم... دیروز یه پسره که یکی از هزاران دوست رومینا بود به من اس داد نوشته بود میتونید صحبت کنید میخوام راجبه یه موضوعی باهات حرف بزنم گفتم آره زنگ زدو خیلی چیزا بهم گفت قبلا به من زنگ زده بود خیلی چیزا بهم گفته بود که منو رنجونده بود گفت که رومینا ازش خواسته اون حرفها رو بزنه و اینم رو حساب دوستی مجبور...
-
عمویa.....
چهارشنبه 1 مرداد 1393 08:43
سلامی دوباره عزیزای من... یه چیو یادم رفت بهتون بگم اون روز که خونه مادربزرگ بودیم دوست مامانم بهش زنگ زد از دبیرستان تا دانشگاه با هم بودن دکترای شیمی داره و دانشگاه تدریس میکنه به مامانم گفت که یکی از شاگردام تو دانشگاه هست که ما با خانوادشون رفت و آمد داریم و خانواده خوبین میخواد بیاد خواستگاری دخترت!!!!بعد بین...
-
برنامه غذایی...
دوشنبه 30 تیر 1393 16:36
سلام و وقتتون بخیر.... خوب دیروز که روزه بودم بنظرم خیلی کار سختی میومد و همش فکر میکردم الانه که حالم بد شه چون گرسنگی خیلی رو بدنم تاثیر میزاره فکر کنم بخاطر وزن کمم باشه ولی خدا رو شکر اصلا حالم بد نشد و به اون سختی هم فکر میکردم نبود و مشکلی نداشتم واسه نماز ظهر و عصر که وایساده بودم یکم اذیت شدم و بین دوتا نماز...