دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

شهربازی....

 سلامی دوباره دوستان اول از همه بابت پست بی سرو ته قبل عذ خواهی میکنم اینجا همه چیو مفصل واستون تعریف میکنم،.

دیروز همش به aغر میزدم اون بیچارم هی میگفت چی شده منم میگفتم هیچی شایدم از حرفه روز قبلش ناراحت بودم اینجوری خودمو خالی میکردم خلاصه آخرش گفتم وقتی دیدمت بهت میگم ولی بعدش پشیمون شدم و دوست نداشتم بفهمه اگه از ظاهرم انتقاد کنه اینقد سریع موضع میگیرم البته تا حدی میدونه ولی تصمیم گرفتم این موضوع رو پیش نکشم و تنش درست نکنم عصر که شد پی.ام داد گفت که ساعت ۶یا ۷ میام دنبالت گفتم بلاخره ۶یا ۷ گفت ۶و۷گفت لوس نشو بگو دیگه گفت بهت خبر میدم منم باز پریدم تو حموم و یه دوش گرفتم لاکامم پاک کردمو یه لاک رنگ شالم زدم اونم زنگ زد گفت بهتر نیست ساعت ۸بریم؟؟تاریک تره و بهتره گفتم باشه مامانمم رفت خونه مادربزرگم داداشمم رفت بیرون و منم تو خونه تنها بودم همون موقع حاضر شدم که تا گفت بیا برمو معطل نشه یه آرایش متفاوت کردم رژ نارنجی زدم و تقریبا حاضر بودم که همون موقع داداشم اومد خونه منم زنگ زدم به مامانم گفتم دارم میرم بیرون ولی به داداشم گفتم میرم خونه مادربزرگ مامانمم گفت باشه برو رفتم سوار ماشین شدم دست دادیمو سلامو احوال پرسی کردیم واسه اولین بار تی شرت پوشیده بود همیشه پیراهن آستین سه ربع میپوشید چون حس میکرد شکم داره این دفعه واسه اولین بار تی شرت پوشیده بود یکم بعدش گفت راستی چرا ناراحت بودی؟گفتی وقتی دیدیم  بهم میگی منم که تصمیم گرفته بودم هیچی نگم در اون مورد گفتم تو خونه موندم زیاد دلم گرفته بود یکمی عصبی شده بودم سرت غر زدم ببخشید گفت نه من که ناراحت نشدم ولی این دلیلت نبودااا چون اگه این بود همون موقع پی.ام میدادی میگفتی دیگه گفتم نه دلیلش همین بود دلیل دیگه ای نداشت نکنه حرفمو باور نمیکنی؟گفت چرا حرفتو باور میکنم ولی فکر کنم نکردبعدم گفت چرا با الهام (دوستم) نرفتی بیرون؟ گفتم حالا قرار شد یه روز مشخص کنه که بریم  آهنگا سامی بیگیو گذاشت و گفت بیا اینم اختصاصی برای تو که دوست داری گفتم مرسی  گفتم میری ارمنستان منم دوست دارم بیام بعد گفت تو اصلا پاسپورت داری؟؟گفتم ندارم ولی میگیرم مگه چیه؟؟گفت باشه بگیر گفتم من برم بگیرم و نبریم خودت میدونیا اونم خندید، خودم میدونم که مسلما نمیشه من همراشون برم و این بیشتر یه شوخیه ولی میخواستم ببینم که چی میگه، یه چیزیم تعریف کرد یه بار که رفتم خونشون نشسته بودم رو مبل دقیقا کنارش بعد خواستم یه چیزی بهش بگم رومو برگردوندم به طرفش و صورتم خورد به بازوش نگو همون موقع رژ لبم شده بوده به پیراهنش که سفیدم بوده اینم متوجه نشده و مامانش اینا اومدن خونه بعدش تو آینه دست شوئی میبینه که چی شده گفت نمیدونم فهمیدنو چیزی نگفتن یا نه؟؟؟گفتم اگه میفهمیدن خوب بود گفت اییی بد جنس بعدم منو رسوند خونه مادر بزرگم باز پرسید دلت دیگه نگرفته؟؟گفتم نه دیگه با تو بیام بیرون بهم خوش میگذره دیگه دلم نمیگیره بعد گفتم ممنون خوش گذشت و خداحافظی کردیم مادربزرگم اینا مهمون داشتن دائی و خاله ی مامانم بودن ولی خداروشکر رومینا خونه نبود رفته بود بیرون با فاطی(دختر خالش)بیرون خدا میدونه الان چی پشت سرم گفته هرکس دوبار با رومینا حرف بزنه از من متنفر میشه!!!!ولی واسم مهم نیست اینکه تفکرات فاطی راجبم خوب باشه چه تاثیری تو زندگیم داره؟؟پس تفکرات اونو کارای کثیف رومینا واسم مهم نیست وقتی اومد خونه دیدم نمیتونم قیافه رومینا رو تحمل کنم گفتم مامان میشه بریم؟؟اونم چون میفهمید بخاطره چیه قبول کردو شب اومدیم پی.ام دادم به aگفت اگه همرامون بیای ارمنستان مامانم میکشتم: ( گفتم اوکی بیخیال  صبح خیلی دیر بیدار شدم فکر کنم ۱۱بود  واسه اینکه بتونم برنامه غذائیمو اجرا کنم چون سنگینه باید زود بیدار شم که نشدمو و نصفه اجرا شد متاسفانه و عصبیم کرد میدونین که رو این قضیه حساسم aهم صبح رفت دنباله کارا پاسپورتش واااای جدی جدی داره میره دلم واسش تنگ میش خیلی:'( به دوست عزیزه مجازیم مهسا پی.ام دادم که شمارشو تو کامنتا واسم گذاشته بود مرسی مهسای عزیز همینجا ازت تشکر میکنم و امیدوارم که دیگه خاموش نباشی

ظهر aپی.ام داد گفت میخوایم بریم مسافرت شهریور میخوان برن خارج از کشور(ارمنستان) الانم میرن مسافرت خیلی گردششون کمه میترسم افسرده بشن:)  :)    :)   گفت که دوست ندارم برم همراشون میخوام اینجا بمونم با تو برم بیرون گفتم خوب بگو نمیام گفت  وقتی جائی میرنو من میگم  نمیام مامانم خیلی ناراحت میشه(خداوند یه چند تا ازین پسرای مامان دوست مامان پرست نصیب همتون کنه مدیونین اگه فکر کنین به مامانش حسادت میکنما خخخ)  گفت دارم تلاش میکنم از زیر مسافرت رفتن در برم... هاااا یه چی دیگم تعریف کنم دوستم رفته مشهد  بعد تو گروه واتس اپ که با دوستامیم اینو گفت یکی ازش پرسید چطوره اونجا؟؟گفت خیلی خوبه وای فای داره سرعت نت بالاست یعنی کاملا مشخصه خیلی تحت تاثیر فضای معنوی قرار گرفته خخخخ جای اینکه بگه واستون دعا میکنم میگه سرعت نت بالاست خلاصه که به این دوست معنویم کلی خندیدیم،

بعد پی.ام دادن به aگفت که میخواد بره آرایشگاه و بعدم خرید کفش قرار شد بعدأ پی.ام بدیم.

منم بسی وبگردی کردم گاهی واقعا تو روزمرگی ها و زندگی کسی که میخونمش غرق میشم خیلی چیزا ازشون یاد میگیرم تحت تأثیر قرار میگیرم همچنان که پی خوندن وبها بودم مامان هی صدام میکرد که برو خرید منم پوشیدمو رفتم میخواستم واسه خودمم پنیر خامه ای و ماستو بستنی بخرم خرید که کردم اومدم خونه داداش کوچیکمم اومد شب داداشمو بردیم شهربازی سوار قایقم شدیم با مامان یه  در مورد این قاق سواری بگیم سه سال پیش عید رفته بودیم مسافرت غرب کشور تو باغ کوهستانه کرمونشاه سوار قایق شدیم بعد داداش بزرگم بند قایق یکیو گرفته بود هرجا میرفتیم اونام میومدن چون خوب بنده قایقشون دست داداشم بود خودشونم نمیفهمیدن اینم هی میگفت ببخشید میشه هر جا میریم شما نیاین اینجوری راحت نیستیم اونام میگفتن باشه بعد دوباره  قایقشون میومد همراه ما دوباره داداشم میگفت إ باز که اومدین وقتی میخواستیم پیاده شیم تازه فهمیدن کلیم خندیدن بعد از شهر بازی هم رفتیم رستوران که حیاطش پر از درخت بودو خلاصه جایه دنجی بود کوبیده خوردیم که بسیار هم خوشمزه بود جای همگی خالی شبم که طبق معمول به aپی.ام دادم نتونست از زیر مسافرت رفتن در بره و امروز حرکت کردن که برن: (تازه اخر هفته هم بر میگرده دانشگاه چون کلاساش باز شروع میشه ولی چون امتحاناش تموم شده احتمالا اخر هفته ها مباد عید همتونم مبارک عزیزای من.....


نظرات 5 + ارسال نظر
فمی پنج‌شنبه 9 مرداد 1393 ساعت 07:42

سلام عزیزم
چطوری شیرین جون
چه مد شده این ارمنستان رفتن هادوستای ماهم الان رفتن ارمنستان نامردا هعی وای
شیرین ایشااله همیشه خوش باشی
می بوسمت

دلم واسش تنگ میشه،
باشه

الهه چهارشنبه 8 مرداد 1393 ساعت 15:28 http://elahesong.blogsky.com

سلام عزیزم نه خوب اینطور عزیزم ولی اگه حرف بزنه ارمنی ها فارسی نمیفهمن

الهه چهارشنبه 8 مرداد 1393 ساعت 01:06 http://elahesong.blogsky.com

سلام عزیزم ببخشید عزیزم حواسم نبود عزیزم
حالا خارجه با چه زبونی میخواد حرف بزنه عزیزم اون ارمنی بلد نیست عزیزم

وا مگه هرکس میره خارج از کشور ارمنی حرف میزنهـ؟

الهه سه‌شنبه 7 مرداد 1393 ساعت 19:52 http://elahesong.blogsky.com

میدونم عزیزم خوی یک هفته میره برمیگرده عزیزم نگران نباش خارج که نمیخواد بره میره ارمنستان برمیگرده عزیزم

ارمنستان خارج نیست؟؟

الهه سه‌شنبه 7 مرداد 1393 ساعت 15:22 http://elahesong.blogsky.com

سلام عزیزم پستت قشنگ بود عزیزم
خوب اگه بره برمیگرده عزیزم نگران نباش عزیزم

دلم واسش تنگ میشه خوب

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.