دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

این اتفاقات بد...

سلام به همگی تو این مدت اتفاقای مختلف و زیادی افتاد که حالا واستون تعریف میکنم؛

اول اینکه یادتونه گفتم رومینا با یه پسره دوست بوده و اون زنگ زده به من و یه چیزای راجبش گفته؟؟اسمش سهیله این اقا سهیل متوجه میشه که رومینا تو مدت دوستیشون بهش خیانت میکرده و با پسرا دیگه ایم دوست بوده (که درستم فهمیده) و قصد داره آبرو رومینا رو ببره چند تا پیام به من داد که رومینا رو دادگاهی میکنم و ازش شکایت میکنم و ازین حرفا منم چون موضوع بهم ربط نداشت و از طرفی رومینام واسم مهم نبود اهمیت ندادم نکته دیگه اینکه رومیناقبلا به a زنگ میزده ولی اون جوابشو نمیداد یکی از علتای بدیش با منم همینه سهیل شمارهaرو ازم خواست و منم یه اشتباه خیلییییییییییی بزرگ کردم و شمارشو دادم اگه این کارو احمقانه رو نکرده بودم قضایای بعدیش پیش نمیومد به aگفتم اگه سهیل خواست ببینتت نرو اونم گفت باشه شبنمم اس داد که سهیل تهدید میکنه منم گفتم خبر دارم بهaهم گفتم نره اونم تشکر کرد رومینام اس داد:با اینکه خیلی قضایا بینمون حل نشده ولی بازم مرسی علت اینکه میترسیدن aبره پیش سهیل اینه که رومینا به سهیل گفته که این دکتره یعنیa به من زنگ میزده در صورتی که خودش زنگ میزد  شبه این جریانان رفتیم خونه مادربزرگم و با اینکه با رومینا قهر بودم در کمال ناباوری صدام کرد و بدون اینکه به رو خودش بیاره که ما قهریم گفت: میخوام برم ریمل بخرم تو هم میای؟؟منم اس دادم به aبهش گفتم اینجوری گفته برم؟؟اونم گفت برو باهاش رفتم بیرون اونم از تهدیدایی که سهیل بهش کرده بود بهم گفت منم گفتم که به منم گفته که تورو بیچاره میکنه رفتیم و لوازم آرایشی مورد نظر بسته بود خواستیم برگردیم تو راه پلیسو دیدیم همون موقع رومینا به فاطی گفت بزن کنار: گفت باشه بعد پیاده شدو به پلیسه گفت یه پسره منو تهدید میکنه میتونم ازش شکایت کنم بدون اینکه پای خانوادم بیاد وسط؟؟پلیسم گفت ممکنه دادگاه خانوادتو بخواد اگرم نخواد احظاریه داداگاه رو که میفرستن دمه خونتون دیگه رومینام دید این راهش نیست رفتیم خونه و شبم با خاله بزرگه و رومیناو خاله معظمه و مامانمو مادربزرگ و بابابزرگ جمیعا رفتیم پارک که اونجا شام بخوریم باورتون میشه اون روز من در طی ۲۴ساعت  فقط یه ساندویچ کالباس خوردم اونجا دختر خالم رفت بازی کنه خالم گفت مواظبش باشم منم غرق فکر بودم یهو دیدم نیست همون موقع خالم از راه رسید و گفت کو بچم گفتم نیست گشتم از یه قسمت دیگه ی پارک پیداش کردم کل مدت گم بودنش شاید ۳دقیقه شد ولی قلبه منو خالم اومد تو دهنمون راستش کلی خجالت کشیدم بلاخره اون بچشو دست من سپرده بود بعضی از همسنام ازدواج کردن ولی منه بی مسئولیت مواظب یه بچه نتونستم باشم ولی در کل خوب وقتی پیش خانوادمم حس خوبی دارم بعد شام که کالباسو کوکو بود با کلمو خیار شورو دوغ و نوشابه خواستیم بیایم خونه که خاله بزرگه گفت بیا بریم خونه ی ما(چون شوهرش خارج از کشوره) رفتیم با رومینا اونجا خوابیدیم صبحم ساعت ۱۰پاشدیمو صبحونه خوردیم بعد رومینا نشست کنارمو گفتaرفته پیشه این پسره سهیل تو بهش چیزا بدی راجبم گفتی؟؟  گفتم نرفته منم چیزه بدی نگفتم این چه سوالیه؟؟بعد پیام سهیل رو نشون داد که نوشته بود الان از پیش aمیام منم بهaپیام دادم فهمیدم کهaرفته پیشش و اصلا به حرف من گوش نداده که این دومین اشتباه بزرگ بود اصلا این قضیه گندکاریه رومینا و سهیله به ما چه؟؟به رومینا گفتم من بهش گفتم نره الان فهمیدم رفته شبنمم در اون حین اس دادو همه چیو باز انداخته بود تقصیر من منم دیدم دیگه با شخصیت بودنو خانومی کردن فائده نداره صدامو بردم بالا و اونچه از دهنم در اومد به رومینا گفتم تا بفهمه کم حرفیم از خانومیمه نه از خریتم اونم دید اتیشیم گفت چرا کولی بازی میکنی یه سوال پرسیدما گفتم اولا بیخود همچین سوالی پرسیدی دوما میخوای سوال بپرس چرا زرتی به همه خبر میدی؟هرکه دوبار باهات حرف بزنه از من متنفر میشه اونم یه مشت توضیح الکی داد که من یه سوال پرسیدمو من نگفتمو ازین حرفا مسخره بعد aزنگ زد به من داااااد میزدا منم نمیفهمیدم چی شده که ایجوری میکنه هر چی قسمش دادم که بگو چی شده حرف نزد فهمیدم سهیل یه کاری کرده داشتم میمردم نه بخاطر اینکه آبروم شاید بره چون میترسیدم aرو از دست بدم تو ماشین خالم که بودم زنگ زد گفت همین الان با رومینا میاین سوار ماشین میشین سهیلم همراهمه منم به رومینا گفتم اونم گفت سهیل منو تهدید به سکس کرده من جرئت نمیکنم سوار ماشینش بشم بعدم زنگ زد به ارشیا همینجا تو پرانتز بگم ارشیا کیه  (دوست رومینا که چهار سال باهم بودن ولی اونم فهمید رومینا بهش خیانت میکنه و ولش کرد ولی همیشه پشتش بود همیشه از یه چیزی نجاتش میده )ارشیا بهش گفت نرو بیرون من نمیزارم در بزنه دره خونتون چون همسایشونه گفتم aهست بیا نترس اونم گفت نمیام ولی من که aهمراهم بود ترسی نداشتمو رفتم دیدم ارشیا اینا دارن باهاشون حرف میزنن سهیل که بی شعور بود هارتو پورت میکرد ولیaداشت مؤدبانه حرف میزد که ارشیا بهش گفته بزنم تو دهنت؟aهم دید شعور نداره دیگه ادامه ندادو به دوست ارشیا گفت ببینید من فقط اومد ازین خانوم(رومینا) بپرسم چرا پشت سر من حرف میزنه میگه زنگ میزدم من دکترم بابامم دکتره آبرو و شخصیت دارم دعوا که ندارم ولی اشتباه کرد چون اونا فکر کردنaدوست سهیله رومینا با زنگ زدنش به ارشیا سهیل رو عصبی تر کرد بعد aسهیلو پیاده کرد و بلاخره باهم تنها شدیمو گفتم حالا میشه به من بگی تو چت شده بود؟ گفت لا مصب چطوری تونستی به من دروغ بگی هیشکیو اندازه تو دوست نداشتم تا حالا گفتم واضح بگو چی شده دیگه کشتی منو گفت عکسات تو گوشی سهیل بوده اونم با تاپ و تیشرت گفته رفتی با رومینا خونشون تازه اون موقع فهمیدم چرا آتیشی شده بودو داد میکشید گفتم بخدا دروغ میگه تو که خبر داری با رومینا بوده اون واسش فرستاده  حتما بعدم زنگ زدم به رومینا اونم گفت ببخشید بخدا خواستم عکس خودمو بفرستم توهم توش بودی خوب منه احمقم یه لحظه دلم واسش سوخت aگوشیو از دستم کشیدو گفت تو چجور آدمی هستی با آبرو دختر خواهرت بازی میکنی یه ادم هر چقدم کثیف باشه هوای دختر خواهرشو داره کاش اون حرفا رو نمیزد بهش بعدم قط کرد تو ماشین یهو اشکام ریخت پائین گفت گریه نکن دیگه گفتم اخه چرا من باید جواب کارا یکی دیگه(رومینا) رو پس بدم؟توهم که به حرفه یه غریبه گوش دادی اونم هی اشکامو پاک میکرد عذر خواهی میکرد بعدم وایساد سرمو گرفته بود تو بغلش میگفت اروم باش منم دیگه اروم شدم وسط این همه جنجال یه اتفاق باحالم افتاد اون موقع aداشت بامن دعوا میکرد وسط دعوا گفت شالتو بپوش نمیبینی شالت افتاده وسط دعوا حواسش به شال من بود، خوب بلاخره رسوندم خونه منم دیگه کاملا اروم بودم بهم اس داد:

داشتم دیوونه میشدم وقتی به این فکر میکردم که قرار دیگه تورو نداشته باشم. گفتم منم نگران ناراحتیه تو بودم تا شب اروم بودمو این قضایام به من ربط نداشت،تا اینکه سهیل زنگ زد گفت به رومینا بگو گوشیشو جواب بده منم زنگ زدم خونشون گفت که باطری گوشیم سوخته گفتم جواب سهیل رو بده گفت نمیدم بعد سهیل اس داد که:

اگه رومینا جوابمو نده و گوشیشو خاموش نگه داره من به داداشت میگم اون به لطف رومینا هم خونمون رو بلده هم اینکه داداشمو کامل میشناسه ای خدا داشتم دیونه میشدم اخه اون جوابتو نمیده به من چه ربطی داره؟جونم داشت بالا میومد به خاطر قضیه ای که من هیچ ربطی بهش نداشتم داشت آبروم میرفت با یکی از دوستام حرف زدم گفت جرئت نمیکنه به داداشت چیزی بگه یکی دیگه از دوستامم گفت شایدم بگه دودل بودم شب ارشیا پیام داد گفت گوشیتو خاموش کن تا بهت نتونه زنگ بزنه گفتم باشه بعد گفت هر چیم بشه تو باید پشت خالت باشی من این پسره سهیل و دادگاهی میکنم (چون پیش aبودم و اونم همراه سهیل بود فکر میکرد من سهیل رو تحریک میکنم که آبروشو ببره البته اون تقصیری نداره رومینا اینا رو تو سرش کرده )  خلاصه انگار غیر مستقیم تهدید میکرد به درک مهم نبود واسم فرداش یه لحظه گوشیمو روشن کردم دیدم سهیل اس داد به قران میام دمه خونتون دنباله داداشت ساعت ۱۱داداشم از خونه رفت بیرون هیچوقت اون موقع بیرون نمیرفت استرس وحشتناکی داشتم ۱۲تا ایةالکرسی خوندم از ته دل از خدا خواستم چیزی نشه  بعد دیدم طاقت ندارم زنگ زدم به داداشم که ببینم اوضاع چطوره الکی گفتم اگه پول همراته نوشیدنی انرژی زا واسم بگیر اونم گفت نه پول همراهم ندارم  صداش عادی بود فهمیدم پیش اون پسره نیست استرس و ترسی که امروز داشتم غیرقابل وصف بود  واقعا میگم  داداشم میرفت بیرون تا میومد میمردمو زنده میشدم از صبحم گوشیم خاموشه که اون پسره زنگ نزنه رفتم سیم کارت گرفتم اما لعنتی گفت که باید بری پست بانک فعالش کنی پست بانکم که میدونین صبحها بازه تا ساعت ۲ظهر فردا کارشو تموم میکنم کاش دیگه راحت شم رومینا گند میزنه من باید تاوان بدم.

**دوستان عزیز لطفا منوببخشید قشنگ حس میکنم که چقد نامفهوم گفتم ولی بیشتر بخاطره اینه که تو تعریفام اسم کسایی رو اوردم که تا حالا نمیاوردم و واسه همینم نمیشناختینشون و شاید نوشته هامو نفهمید

نظرات 2 + ارسال نظر
گندم دوشنبه 13 مرداد 1393 ساعت 09:32 http://gandomzaar.blogsky.com

تنها کاری که میتونی در مقابل همچین آدمای بیشعوری بکنی اینه که سیمکارتتوعوض کنی و کلا از صحته خارج بشی. حتی با رومینا هم نحرفی :| عجبا

سیمکارتمو عوض کردم راحت شدم

فمی دوشنبه 13 مرداد 1393 ساعت 08:01

وای شیرین جون نمی دونم چی بگم بهت
گلم اصلا و به هیچ عنوان نباید aرو وارد این ماجرا می کردی
اما دیگه کاری که شده
عزیزم اگه می خوای برات بمونه توی سختترین شرایط هم پاشو وسط نکش چون اینطوری اول از همه احترام خودت حفظ میشه و تنش کمتری بینتون پیش میاد
شیرین این پسره سهیل داره تهدید الکی می کنه ، مثلا می خواد بره واسه چی شکایت کنه ؟ مگه بچه بازی شکایت کردن آخه به چه جرمی؟ با رومینا دوست بودن بعدشم بهم زدن ...همین ... بار دیگه مزاحمت شد تو هم بش بگو دفعه آخر باشه شمارت رو میبینم اگه نه منم به جرم مزاحمت و تهدید ازت شکایت می کنم...
والا...
شیرین بازم می گم بهت از رومینا دوری کن ... غیر از دردسر که تاحالا چیزی نداشته که

اشتباهم خیلی بزرگ بود ازش دوری میکنم نظر aهم اینه که باهاش قاطی نباشم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.