دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

دیدار....

سلوم به دوستای گلم...
دیروز یه پسره که یکی از هزاران دوست رومینا بود به من اس داد نوشته بود میتونید صحبت کنید میخوام راجبه یه موضوعی باهات حرف بزنم گفتم آره زنگ زدو خیلی چیزا بهم گفت قبلا به من زنگ زده بود خیلی چیزا بهم گفته بود که منو رنجونده بود گفت که رومینا ازش خواسته اون حرفها رو بزنه و اینم رو حساب دوستی مجبور شده قبول کنه از خیلی چیزا خبر داشت گفت من دارم از این شهر میرم نمیخوام خاطره ی بدی ازم تو ذهن کسی باشه خواهش میکنم حلالم کن منم گفتم من میبخشمت گله ای ندارم وقتی قط کرد داشتم منفجر میشدم یه آدم تا چه حد میتونه کثیف باشه که یه آدم غریبه رو وادار کنه خواهر زدشو آزار بده سر این بحثا من شبنم و حتی این پسره همگی عذاب وجدان گرفتیم ولی رومینا همچنان حق به جانبه و ککشم نمیگزه جالب اینه که خدام اصلا کاری بهش نداره و خوش و خرم داره زندگی میکنه هر چند دلگیرم ولی بازم خداروشکر، یه چیزم راجبه برنامه غذائیم بگم اونم اینکه یه روز انجامش دادم خیلیم سخت بود ولی دو روز انجامش ندادم که هیچ تازه طبق معمول همیشه نه صبحونه خوردم نه شام و اینجوری بود که وزنم به حالت قبل برگشت و آخرشم افتاد واسه شنبه که امروز باشه یکم بی ارادگی کردم میدونم ولی حتما جبرانش میکنم  از امروزم که شروع کردم چیزه دیگه اینکه دیروزaقرار بود بیاد منم ساعتای۴ پریدم تو حموم ساعت ۵هم  اومدم موهامو سشوار کشیدم  بعدم یه لاک بادمجونی پررنگ که به مشکی نزدیک بودو زدم منتظر بودم تا خودش بگه بیا پیشم اما چون کلا کم طاقتم خودم زودتر گفتم پس کی ببینمت اونم گفت خبر بهت میدم بهههله منه خنگولم گوشیمو سایلنت کرده بودمو یادم نبود تازه منتظر زنگشم بودم  یه دفعه گوشیمو برداشتم دیدم دوتا میس کال دارم تازه فهمیدم که چقد حواسم جمعه aهم مشخص بود عصبیه ولی خوب هیچوقت با من بد حرف نمیزنه گفت چرا جواب ندادی؟؟گفتم نشنیدم گفت بابام سوئیچ ماشینو برده ببخشید ولی باید خودت با آژانس بیای اگه میشه زود بیا،  گفت زود بیا ولی بنده بسیار ریلکس تازه مشغول آرایش شدم بعدم با آرامش زنگیدم به آژانس تو این فاصله دوبار زنگ زد بلاخره رفتم خونشون گفتم الان مامانت میاد خونه جفتمونو میفرسته دیار باقی اونم گفت به بابام گفتم قبل از اومدن بهم خبر بده داشتیم حرف میزدیم گفت رابطمونو خیلی دوست دارم تاحالا، هیچوقت تا حالا باهم قهر نکردیم گفتم چشاتون که شور نیست آقای دکتر؟؟خندید گفت نمیدونم من گفتم میدونم چشات شوره یه بار به من گفتی گوشوارت قشنگه امروز پشتیش گم شد و دیگه نمیتونم ازش استفاده کنم: )  :)
بهم گفت دقت کردی تو همه جای هیکلت صافه و مثل همه چیزه خاصی نداره یعنی اینقد ناراحت شدم که حد نداره اگه فکر میکنی یه نفر هیکلش خوب نیست چرا باهاشی؟؟؟هیچی بهش نگفتم ولی احتمالا طاقت نیارمو یه چیزی بهش میگم خیلی اعتماد به نفس منو میاره پائین و میدونه من از حرف زدنه یکی راجبه ظاهرم حتی اگه شوخی باشه بدم میاد، حتما یه چیزی بهش میگم جدا از این حرفش دیگه بقیه دیدارمون خوب بود و خوش گذشت بهم گفت خیلی دوست داشتم تو اولین دختری بودی که باهاشم اما اولی نبودی ولی آخریشی .یکمم سر به سر هم گذاشتیمو خندیدیم بعدم باز معذرت خواهی کرد که سوئیچ ماشینو نداره و باید با آژانس برم بعدش زنگ زد به آژانس و کرایشو حساب کرد منم اومدم خونه کلا دیدار خوبی بود،شبم که اومدم با یکی از دوستام قرار گذاشتیم که بریم بیرون گفت کی بریم گفتم هر وقت تو بگی گفت باشه پس یه روز رو مشخص میکنم که بریم   
نظرات 5 + ارسال نظر
گندم یکشنبه 5 مرداد 1393 ساعت 11:21 http://gandomzaar.blogsky.com

تین که میگی جالبه خدا باهاش هیچکاری نداره...
خب به نظرت چیزی بدتر از این که یه فکر آروم و یه زندگی بی دغدغه نداره؟
همش پی حسودی و دشمنی و این حرفاس؟ اتفاقا خیلی هم بدبخته! فقط داره ظاهر سازی میکنه

درسته دشمنی میکنه ولی آرومبنظر میرسه.

شایدم حق با توئه و داره جواب کاراشو میده با درونه نا ارومش

فمی یکشنبه 5 مرداد 1393 ساعت 07:52

سلام شیرین جون
چطوری خانووم

ای خدا از دست این رومینا

خوبم عزیزم

غیرتی شدن به هارت و پورت کردن و گیر دادن و جاسوسی کردن نیست،

غیرت یعنی ...

زن مورد علاقه ات هیچ وقت احساس تنهایی و بی پناهی نکنه...

مانا شنبه 4 مرداد 1393 ساعت 23:22 http://mana30.persianblog.ir

امان از دست این رومینا ،شورشو دیگه در آورده
عزیزم مردا خیلی به ظاهر توجه میکنن،منم اگه جای تو بودم ناراحت میشدم این حرفو بهم میزدن

الهه شنبه 4 مرداد 1393 ساعت 21:47 http://elahesong.blogsky.com

واقعا رومینا خیلی تورو اذیت میکنه دیگه بهش اهمیت نده عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.