دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

سلام روز دوستای گلم بخیر....

دیشب وحید یه جایی رفته بودو a پی.ام داد منم جواب دادم یه موضوع پیش اومدو گفت تو یه بار شد حرف منو قبول کنی؟؟گفتم من کی حرفتو قبول نکردم؟؟دوباره همون بحث شروع شد(نوع رابطمون) منم باز توضیح دادم که همچین کاری نمیکنم بلافاصله گفت تو زورگویی حرف زور میزنی منو مظلوم گیر اوردی هی حرف خودتو به کرسی میشونی اونم به زور بعد خودش فهمید تند رفته گفت ناراحت شدی گفتم نه ناراحت نشدم تو ولی حتما ناراحتی که اینقد مظلوم واقع میشی بعدم کلی توضیح الکی داد که اره من شوخی کردم تو حساس شدی معذرت میخوام منم گفتم اشکال نداره اما از دستش باز ناراحت بودم .


صبح خوب پا شدم بشدت خوابم میومد ولی خوب میدونستم که اگه بخوابم مامان میفرستتم دیار باقی ��

من کلا کم خوابم ولی خوب شایدم از الان جو تابستون گرفتتم بلاخره ۱۲روز دیگه تابستون منم شروع میشه aبیچاره هنوز کلی امتحان داره تازه تا تموم شن بعد چند روز کلاسای یونی باز شروع میشه،   منم هر وقت یه عکس میفرستم که روش یه چیزی در مورد تابستون نوشته مثلا نوشته: خوشحال از اینکه نزدیکه بهترین سه ماه سالیم...یا مثلا نوشتهsammer is loading بلا فاصله میگه من که تابستون ندارم مدیونین اگه فکر کنین از کرم اون عکسا رو میفرستم:-P 

دیروز خوب نخوندم و کلی عذاب وجدان داشتم واسه همینم صبح تا بیدار شدم شروع کردم بخوندن و مفیدم بود��.

و چون خوابم میومد فکر کنم یه فلاسک چای رو خوردم من عاشق نسکافه و هات چاکلتم ولی خوب نداشتیم هر بارم به مامان میگم بگیر بعد میاد میگه یادم رفت و اینچنین شد که به ناچار رو اوردم به چای،

به aپی.ام دادم گفت وحید رسما دهنمو سرویس کرد دیشب تا صبح داشت در مورد قیام امام حسین و رهبر و معاویه حرف میزد اینم تو چرت بوده و اصلا نمیدونسته این چی میگه لطف کرده واقعا ولی خداییش وقتی یکی به خودت نخوره مثلا اخلاقش حرفاش اعتقاداتش.....اینجوری تحملش سخته واقعا بعدم که رفت کلاس و منم باز خوندم ��

بهله چی فکر کردین.


درس که تموم شد رفتم ناهار مامانم خورشت کرفس درست کرده بود جاتون خالی اصلا خوب نشده بود :-P 

چون کرفسا بیش از حد ریز بودن یعنی زیادی خورد شده بودن کلا نصف بشقاب خوردم صبحونم که نخورده بودم طبق معمول اگه سؤتغذیه گرفتم اصلا تعجب نکنید و مطمئن باشید بخاطر دست پخت مامانمه البته فکر نکنید مامانم غذا درست میکنه من ایراد میگیرما اگه یه قاشقم نخورم ایراد نمیگیرم یه هم چین دختر خوبیم من.

ناهارو که خوردم اومدم باز برم سر درسم دیدم حوصله ندارم یکم تو نت چرخیدمو وبگردی کردم بعدش عین دختر خوب با اینکه خوابمم میومد رفتم سر درسم و واسه اینکه خواب نرم بازم مراسم چای خورونم برگزار شد و در حینشم درس میخوندم که دیگه خسته شدم رفتم ایسنتاگرام عکس دیدم یه پسره رو لایک کردم و کامنت گذاشتم : دیونه ☺

چون صورتشو گذاشته بود کنار یه قوطی هایپ بعد عکس گرفته بود زیرش نوشته بود من و مخ را بنداز (منظورش هایپ بود)☺☺ واسه همین کامنت گذاشتم دیوونه بعد من قبلا ای دی لاینمو گذاشته بودم تو پیجه اینستاگرامم بعد برش داشتم تا این کامنت رو گذاشتم یه دختره تو لاین پی.ام داد:  تو عرفان میشناسی؟؟گفتم نه خانوم عرفان کیه گفت اما تواینستاگرام واسش کامنت گذاشتی؟ ؟حالا منم واسه اون همه ادم کامنت گذاشتم یادم نمیومد اصلا گفتم نذاشتم اونم گفت برید ببینید خودتون منم نگاه کردم تازه یادم اومد بعد گفتم بله گذاشتم مشکلی پیش اومده حالا؟؟گفت نه قبلا باهاش در ارتباط بودم محض فضولی پرسیدم فقط یهش چیزی نگیدا(حالا من اصلا اونه نمشناختم)گفتم باشه چیزی نمیگم جالبه دوستی منو شینا از همینجا شروع شد من یه کامنت واسه بنیامین گذاشتم بعد شینا تو لاین پی.ام داد: چی میخوای تو دختر؟؟

من:سلام یعنی چی

شینا: واسه بنی کامنت گذاشتی چرا ها؟؟چی میخوای؟؟

من:من یه چیز خنده دار گذاشتم واسشون فقط خانوم.


حالا پی.ام زیاد دادیم همشو نمینویسم اما همین قدر بگم که تو کل مکالمه همچنان لحن طلبکارانه ای داشت وانگار که میخواست حمله کنه منم کلا با ارامش جواب دادم و سؤتفاهم رفع شد فرداش پی.ام داد:

ببخشید من دیروز خیلی بد حرف زدم اما شما خیلی باشخصیتی و خوب جواب دادین میشه باهم دوست شیم من شینا ۲۰سالمه منم که خودتون میدونین شیرین ۲۰سالمه بعد دوست شدیم و دوستای خوبیم هستیم


بعدم تلویزیون رو روشن کردمواز  nex1یه اهنگ ازantonia دیدم بنظر من این خانوم دیگه اخره زیباییه بیشرف:-P  حسودم خودتونین:-P 

بعدم اومدم باز خوندم اما خوندنم زیاد طول نکشید نمیدونم چرا دیگه بیشتر نتونستم بخونم انگار خسته ام از تو خونه موندن خسته شدم میدونم دیگه زیاد نمونده اما خسته ام...:-( 

نیمه ی شعبان خیابونا پر شادی پر اهنگ پنجره بازه صدای ماشینایی میاد که صدا ضبطشون تا اخر زیاده صدای دست زدنا و هورا کشیدناشون من این جا تو خونه دلم گرفته هر سال این موقع کجا بودم؟؟تو خیابون کلی میخندیدیم به زور شربت و بستنی میخوردیم سر به سر عالم و ادم میذاشتیم اما الان چی هه اینجا تنها پر از استرس، شاید ناشکری باشه بگم نیمه شعبان بدی بود اما خوبم نبود حد اقل واسه من که عاشق اینجور مراسمام سیزده بدر عید چهارشنبه سوری نیمه شعبان تولد یا هر چیزی که بشه توش خوش بود واسم سخته خونه موندن وقتی انتظار همچین چیزیو میکشم بدتر از اینا نتم قطع بود a کلاس فردا دانشگاه رو پیچونده بودو عصری حرکت کرده بود که شب بیاد بیریم بیرونو مثلا سوپرایزم کنه که پی.ام هاش به من نرسیده که ج بدم دیگه اینو فهمیدم بیشتر ناراحت شدم داشتم منفجر میشدم میشدم از عصبانیت اونم از دست خودم این دلم گرفته بود تو خونه بودم میومد دنبالم میرفتیم بیرونو خوش میگذشت اه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.