دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

 مامان جونم میدونم خوبیمو میخوای اما تو بگو من چطوری به کسی دل بسته نشم مگه دست خود ادمه؟؟ نه دست خودم نیست مامان کاش قدرت اینو داشتم که الان زنگ میزدم به a و میگفتم ما بهم نمیخوریم و تمومش میکردم اما قدرت این کار رو ندارم کاش داشتم میدونم یه روز زنگ میزنو خودش این حرفا رو بهم میگه نمیخوام خرد شم اون روز اما نمیتونمم ازت جدا شم a تو الان خوبی خیلی خوب اما تا کی؟؟؟ مامان خوشحالم که a رو ازت پنهون نکردم به حرفت باور دارم به اینکه میگی نباید دل ببندم بهش اما نمیشه چقد دلم میخواست پیشت گریه کنم اما نمیخوام ناراحت بشی اشک میریزم اشکامو پاک میکنمو تایپ میکنم چقد تو جمع شادم چقد شوخ و وقتی امیرحسین اومد تو زندگیم چقد اروم.....

اما حالا چی؟؟ ترس ازین که کی میره ارامشو ازم میگیره کاش مامانت یه ادم دیگه بود کاش یه زن دیگه بود با شخصیت دیگه نه اینجوری پر از غرور پر از خودبینی ذاتت اصلا به مامانت نرفته،


گاهی چقد به ادمای بی احساس حسادت میکنم چقد راحتن چقد اروم بدون اینکه چیزی یا کسی واسشون مهم باشه فقط خودشونو میبینن بیشتر از ادمای بی احساس به ادمایی حسادت میکنم که پر از احساسن اما قوین خدایا هیچوقت ناشکری نمیکنم چه کار خوبی تو دنیا یا واسه تو کردم که حالا طلبکارم باشم این حق منه تا من باشم لقمه اندازه دهنم بر دارم


خدایا کمکم کن اره الان هیچ اتفاقی نیوفتاده با همم خوبیم اما من از اخرش میترسم خدا جون تو که بهم این همه احساس دادی قدرتم بده سرم داره میترکه فردا ازمونمو بد میدم بیشتر دلم واسه مامانم میسوزه وقتی از ازمون بیامو بازم بگم خوب نبود هم غرغر میکنه هم ناراحت میشه هرچی بگه حق داره حق داره


خدایا واسه ازمون فردا کمکم کن فقط یه ماه دیگه مونده کمکم کن خواهش میکنم از شر این درس خلاص بشم این تنها چیزیه که باعث میشه به موضوع امیرحسین بیشتر ازین فک نکنم باعث میشه یه بار از رو دوشم برداشته بشه باری که اندازه ی یه کوه رو کمرم سنگینی میکنه و کمرمو خم کرده بزار از این درس کوفتی دیگه خلاص بشم راحت بشم رااااااااااااااحت


خواننده های عزیز شما که یه کامنتم نمیزارین اما دعا که میتونین کنید

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.