دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

برنامه غذایی...

سلام و وقتتون بخیر....

خوب دیروز که روزه بودم بنظرم خیلی کار سختی میومد و همش فکر میکردم الانه که حالم بد شه چون گرسنگی خیلی رو بدنم تاثیر میزاره فکر کنم بخاطر وزن کمم باشه ولی خدا رو شکر اصلا حالم بد نشد و به اون سختی هم فکر میکردم نبود و مشکلی نداشتم واسه نماز ظهر و عصر که وایساده بودم یکم اذیت شدم و بین دوتا نماز یکم نشستم تا بتونم دوباره پاشم و سر پا بایستم نمازمو که خوندم بازم دراز کشیده بود aپی.ام داد بحث ماشین شد گفت که بابام میخواد ماشین رو بفروشه و وراکروز بخره بعدم گفت که تو شهریور احتمالا واسه تفریح خانواده میخوان برن ارمنستان گفت کاش کلاسم اون موقع نباشه و بتونم منم برم و مسلما من دوست ندارم که بره و ازم دور شه حتی واسه مدت کوتاه حالا هنوز معلوم نیست که بتونه بره یا نه تو همین حین پی.ام دادن به اون شبنم بهم اس داد خیلی تعجب کردم بعد اون بحثا اس داده بازش کردم دیدم نوشته: من این حرفت که گفتی هر کس تقاص کاراشو پس میده همش تو گوشم میپیچه و داره اذیتم میکنه و عذرخواهی کرد منم گفتم: تو توی چشم من یه بچه ای هنوز و اصلا از دستت ناراحت نیستم چون دلت پاکه و فقط گاهی تحت تاثیر حرفهای یکی دیگه قرار میگیری (منظورم رومینا بود)  اونم گفت واقعا مرسی اینا رو به aگفتم اونم گفت خدائی از ته دل بخشیدیش؟؟گفتم: آره بخشیدم گفت: تو واقعا مهربونی منم گفتم: اگه مهربون بودم رومینا رو هم میبخشیدم اما نتونستم گفت بخشیدن اون از مهربونی نیست اگه ببخشیش احمقانست 

تا عصری به استراحت گذشت و حالمم خوب بود مامان زنگید گفت بیا خونه مادربزرگت چون واسه افطارت سالاد الویه درست کرده یه لحظه که پا شدم چشام سیاهی رفت سرمم گیج رفت تا ۵دقیقه همونجوری بودم رفتم اونجا زولبیا بامیه و یه خیار با سالاد الویه خوردم اگه بگم تو همین یه روز نیم کیلو کم کردم باور میکنید؟؟

دور هم والیبال دیدیمو ضد حال خوردیم که ایران باخت ولی یه رکورد جهانی زد واسه دومین دوره تو جام جهانی شرکت کردو جز ۴تیم برتر دنیا شد

شبم مهتا اس داد گفت من سوم دارم میرم یزد میای؟ ؟گفتم اره  به خانوادت گفتی؟؟گفت نه گفتم خوب تو قبل ازین که به اونا بگی به من میگی همراهت بیام یزد؟؟

گفت کولت که نمیخوان بگیرن اونا ایجوری نیستن و مشکلی ندارن ولی میگم بهشون.بهaهم پی.ام دادم ساعت یک شب داشت میرفت سمت شهری که دانشگاهشه نگران شدم آخه دیر وقت حرکت کرد

شبم خونه مادربزرگم موندنی شدیم صبحم بهaپی.ام دادم که خیالم راحت بشه حالش خوبه که خدا رو شکر خوبم بود خاله معظمه یه سری کار داشت دانشگاه که مامانمم همراهش رفت و منم اومدم خونه چقد سخته خونه تو این گرما بدون کولر:(  یه انبه خوردم و تصمیم گرفتم زیاد بخورم که وزن از دست رفتم برگرده البته تو نت که خوندم نوشته بود چاق شدن تو مدت کوتاه خیلی راحت تر از لاغر شدن تو همون مدته خدا رو شکر.تصمیم گرفتم خودم غذا درست کنم خواستم مرغ درست کنم که تو فریزر نگاه کردم دیدم نیست زنگ زدم مامان که اومد خونه سر راهش بگیره وقتی آورد خودش شستشون ولی من که یکم وسواس دارم دوباره بر داشتمو شستمشون، مرغهایی که مثه آبپزن دوست ندارم حسابی خوب سرخ شدن و خوشمزه شده بود بعدم هوس شربت ابلیمو کردم یه لیوان زدم بر بدن عصرم بازم مامان اصرار کرد که بریم خونه مادربزرگم گفتم بعد از کلاسم میرم که رفتم کلاس دیدم نوشته کلیه ی کلاسها تا بعد از عید فطر تعطیلن منم برگشتم خونه ولی شب باز مامان گفتو دیگه  رفتیم پیتزا درست کرده بودن دختر خالم  اومد گفت به به پیتزا یه دفعه شوهر خالم شروع کرد به دعوا کردن که چرا مثه ندیده ها ذوق کردی بیچاره بچه تو روی ما کلی خجالت کشید خوب میخوای بچتو دعوا کنی بزار واسه وقتی که کسی نیست نه تو جمعیت بعد از اینکه دعواهاشون تموم شد پیتزا خوردنو بعدم شبو اونجا موندیم و صبح اومدیم خونه مامانم رفت دنباله تعمیرکار کولر وقتیم اومد ناهار عدس پلو درست کرد که میل نداشتم و تازه ساعتای۳بود که ناهار خوردم تعمیرکار کولر گفته شب میام تا اون موقع تلف نشم خیلی کاریه ها.

آخر این هفته امتحانای aتموم میشه و میاد اینجا منم ازین بابت خیلی خوشحالم باهم میریم بیرون میریم میگردیم میریم باغشون و خوش میگذره کلا الان اما در حال خوندن واسه این دوتا امتحانه و خیلی پیداش نیست  ، یه چی باحالی دوست aاومده بود خونش و خواب بود خر و پف میکرد  اینم که خوابش سبکه نتونسته بود بخوابه بعد صدا خروپف هاشو ضبط کرده بود واسه من فرستاده بود;-) گفت حساب کن من یه زمانی با این هیولا هم خونه بودم;-).  به شبنمم اس دادم گفتم از من ناراحتی اونم گفت بخاطر خودم نه ولی بخاطر رومینا اره،  یعنی کاملا اینو شست و شو مغزی داده و البته خیلیای دیگه رو ، من فقط منتظرم ببینم واقعا چوب خدا صدا نداره یا نه؟

چیزه دیگه اینکه من قبلا پیش دکتر تغذیه رفته بودم و اونم بعد ازینکه قد و وزنمو گرفت واسم برنامه غذایی نوشت ولی دو روز اجراش کردمو بعد ولش کردم آخه هم خیلی سنگین بود هم اینکه توش پر از چیزایه گرم بود مثه تخم کدو و کنجد و ازینجور چیزا و منم طبعم گرمه ازین چیزا بخورم سریع جوش میزنم خوب حالا تصمیم گرفتم هر جور شده این برنامه رو اجرا کنم وعرق بید کاسنی هم بخورم که چون سردن گرمیه بقیه چیزا رو جبران میکنن بنظرتون با خوردن اونا گرمیه بقیه خوراکیا جبران میشه و جوش نمیزنم؟؟

البته تا عید فطر بدون ورزش برنامه غذایی رو اجرا نیکنم ولی بعدش ورزش هم میکنم چون در غیر این صورت خوش فرم نمیشه بدنم.


نظرات 7 + ارسال نظر
میم. چهارشنبه 1 مرداد 1393 ساعت 20:23 http://i-am-mim.blogsky.com/

همیشه یه شنبه ای قراره از راه برسه... منم همینجورم همیشه میگم از شنبه ففلان کارو شروع میکنم و اون شنبه موعود معمولا هیچ وقت نمیرسه...
اگه قراره رژیم غذلیی خیلی مراقب باش که جوری باشه به سلامتیت لطمه نخوره و همه گروه های غذایی داشته باشه توش... موفق باشی

امان ازین شنبه ها
رژیمش سالمه عزیزم پزشک تغذیه داده

فمی سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 14:00

حرفی نمیزنیا فمی جون

مانا سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 03:11 http://mana30.persianblog.ir

آره عرق کاسنی همراش بخور خوبه
دلت هم با رومینا صاف کن و ببخشش

متاسفانه نمیتونم

الهه دوشنبه 30 تیر 1393 ساعت 23:17 http://elahesong.blogsky.com

رومینا رو میگی عزیزم

ای عشق من چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن.

ای عشق من چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن.

الهه دوشنبه 30 تیر 1393 ساعت 22:13 http://elahesong.blogsky.com

خوبه که شبنمو بخشیدی عزیزم و باید رومینا هم ببخشی عزیزم اون گناه داره عزیزم

اخه آدمیه که اگه باهاش خوب شی فکر میکنه مقصر بودی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.