دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

دختری که من باشم...

مهتا...

سلام دوستان....

عصری تو اتاق بودیم رومینا به شبنم گفت تو خیلی هیکلت خوبه شبنم قدش ۱۷۵و کمه کمش ۱۶کیلو اضافه وزن داره و خیلیم گندست و هیکلش اصلا خوب نیست شبنمم به رومینا گفت تو که هیکل خودت بهتره رومینا هم همونطور اضافه وزن داره با این تفاوت که قد رومینا کوتاه و شکمم داره اینکه به یکی اعتماد به نفس بدی خوبه ها اما اینکه میانو تعریف الکی میکنن از یه نفر ازینکار متنفرم من شخصا آدمیم که از بقیه تعریف میکنمو اعتماد به نفس میدم اما نه تعریف الکی صرفا به خاطر خود عزیزی دیشب دائی دومی اومد اینجا پسر کوچیکشو نگه داشتیم زنش رفت بازار دیدم رومینا و شبنم دارن تو حیاط باهم یواشکی حرف میزنن حالا خوبه اگه تو به اتاق حرف بزنن من اصلا نمیرم دیگه این کاراشون چیه نمیدونم بعد که دائی رفت خاله بزرگه اومد یکم بعدم فاطی اومد بعدم حاضر شدیم سه تایی و رفتیم یکم دور زدیم یادمه رومینا با یه پسره دوست بود که بشدت بد اخلاق بوده بهشم بی احترامی میکرد منم بارها بهش گفتم که ولش کن و بودن با این آدم به درد نمیخوره شبنمم بهش میگفت همین حرفا منو بعدش البته خلاصه رابطشون تموم بلاخره دیشب تو ماشین رومینا به فاطی میگفت شبنم خیلی به من کمک کرد اون باعث شد تصمیم درست رو بگیرم!!!حالا اون حرفا رو من اول بهش گفته بودما..

  و بعدش رفتیم آبمیوه خوردیم اومدم که بشینم کنار رومینا گفت میشه تو اون ور بشینی شبنم بیاد اینجا؟ منم هیچی نگفتم بهش 

دوستای گلم واقعا ببخشید من تو هر پستی که میزارم از رفتارای رومینا انتقاد میکنم شاید این حرفا خاله زنکی باشه اما من مینویسم تا هیچوقت یادم نره کاراشونو نمیخوامم یادم بره......بعد از آبمیوه خوردنم رفتیم شبنم رو رسوندیم خونه دائیش کلی از فاطی تشکر کرد گفتم که دختر باشخصیتیه خیلیم قدرشناسه اومدیم خونه ساعتای ۱۲بود که مهتا بهم اس داد مهتا دوست قدیمیمه  گفت میخوام برم یزد واسه عمله بینیم دوست دارم تو هم باهام باشی میشه بیای همرام گفتم کی میری گفت ماه آینده گفتم احتمال زیاد همراهت میام بعدم گفت اصلا لحنه حرف زدنو شخصیتت عوض نشده ظاهرت چی تغئیر نکرده؟ ؟

گفتم نه عوض نشدم ساعتای دو بود که حرفامون تموم شدو شب بخیر گفتیم صبح که بیدار شدم بابابزرگو داشت آمبولانس میبرد مامانم رفت همراهش زنگ زد خالم بهش که بپرسه حالش چطوره گفت پاهاش حرکت نمیکنه شاید فلج بشه خیلی ترسیده بودم به aهم گفتم کلی باهام حرف زد گفت این چیزا ممکنه پیش بیاد و موقتیه فلج نمیشه استرس داشتم تا اینکه مامانم از بیمارستان اومد گفت پاشو حرکت داده خدارو شکر خیالم راحت شد به aهم گفتم برو بخون میگفت نه تو ناراحتی من نمیتونم بخونم دیگه به زور راضیش کردم که بره بخونه بهش گفتم چیزی نشده که هنوز معلوم نیست منم بد به دلم راه نمیدم.به مهتا هم اس دادم گفتم کاش اینجا بودی باهم میرفتیم بیرون گفت منم خیلی دوست داشتم بریم خیلی دوست دارم و اینا فکر کنم با اینکارا رومینا بهترین موقعیت بود که سرو کله یه دوست قدیمی پیدا شه خدا رو شکر.  یکم دیگه حرف زدیم ظهرم مامانم بدون اینکه ناهار بخوره: باز دوباره رفت بیمارستان  ولی نگران نبودیم دیگه چون خدارو شکر مشکل حل شده بود خاله ی مامانم اومدن خونه مادربزرگم زودم رفتن شبنمم اومد و باز پروسه ی بچه بازیه شبنم و رومینا شروع شد منم کاملا بی اهمیت بودم میدونین گاهی فکر میکنم باید جواب کاراشونو پس بدن ولی چجوریشو نمیدونم.و اگه ندن از خدا دلگیر میشم.

دوستای عزیزی که تو لینکامین میدونید که خونه مادربزرگمم سخته بیام سر بزنم بهتون و کامنت بزارم فردا میرم خونه و واسه همتون جبران میکنم ، یه چیزی خیلی دوست داشتم  شب گوشی رومینا رو بردارم ولی مطمئن نبودم رمز گوشیشو درست دیدم یا نه؟؟البته میدونستمم قصد کاره زشتی داشتم ولی انجامش ندادم

شبم باز رفتم بیرونو فقط یه آب پرتغال خوردیم اومدیم خونه رومینا هی به مادربزرگم غر میزد که غذا چیه من مرغ دوست ندارم گوشت قرمزم دوست ندارم!!!!نون پنیرم نمیخورم تخم مرغم نمیخورم!!!!مادربزرگمم با خالم رفتن ساعت ۱۲شب ناگت واسش خریدن اومدن سر غذا هی پچ پچ میکردن مثه بچه ها منم واسه اینکه راحت شن رفتم تو اتاق تا حرفاشونو راحت بزنن  بعدم یه ساندیچ واسه خودم درست کردمو اومدم تو اتاق خوردمش بیش از حد دلم گرفت اما الان اصلا ناراحت نیستم بلاخره دنیا داره مکافاته بدی که به بقیه میکنی واسه خودتم پیش میاد.شبم خوابیدیم ساعت۲بود فکر کنم صبحم ساعت۷/۵رفت  منم میخواستم برم خونه اما مادربزرگم گفت کمکم کنید واسه جمع کردن خونه منم روم نشد بیام. 

نظرات 7 + ارسال نظر
انسان چهارشنبه 25 تیر 1393 ساعت 18:54 http://asmaollah.blogfa.com

گل نداشت گل بذارم

مانا دوشنبه 23 تیر 1393 ساعت 18:28 http://mana30.persianblog.ir

بهترین راه همین بی محلی بهشونه، چون اگه چیزی بهشون بگی فک میکنن خیلی مهمن و بیشتر به این کارشون ادامه میدن.
در مورد گوشی هم خوب شد که برش نداشتی چون اگه متوجه میشد ممکن بود رفتار بدتری باهات داشته باشه.
ایشالا یه دوست خوب هم پیدا میکنی.

ایشالا عزیزم

میم. دوشنبه 23 تیر 1393 ساعت 09:10 http://i-am-mim.blogsky.com/

سلام شیرین خانوم
عزیزم حسادت که دلیل نمیخواد بعضی آدما ذاتشون حسوده و البته همین ادب و رفتار با کمالاتت هم میتونه دلیل حسادتشون باشه... خیلی خودتو درگیر رفتارشون نکن... حتما یه جا پای رفتارشونو میخورن...

راستش سعیمو میکنم که اهمیت ندم ولی تو ذهن من دلیل قانع کننده ای واسه اینکارا وجود نداره

الهه یکشنبه 22 تیر 1393 ساعت 16:34 http://elahesong.blogsky.com

بیا جواب نظرتو بخون

عزیزم بارها گفتم من هر کس که تو لینکام باشه بهش سر میزنم.
بعدم هرکس جایی کامنت میزاره مسلما میره جوابشم میخونه.
شما اصلا پستهای منو نمیخونیا چون نظراتت راجبه اونا نیست

گندم یکشنبه 22 تیر 1393 ساعت 14:16 http://gandomzaar.blogsky.com

بابا ببخشیدا! ولی اینا چرا اینطورین؟ یعنی چی؟ درسته خالته، ولی کلا پچ و پچ کردن تو جمع، خیلی بی شخصیتیه! تو واقعا آدمِ محترمی هستی. گوشیشم نگاه نکن. رفتار هرکس فرهنگو ادبشه. تو هم مطابق رفتارت رفتار کردی باید خیلی از خودت مچکر باشی

گوشیشو نگاه نکردم اگه خدا جواب رفتارشونو نده ازش دلگیر میشم.
مرسی عزیزم لطف داری

فمی یکشنبه 22 تیر 1393 ساعت 14:01

سلام شرین جون
من احساس میکنم رفتارای رومینا و شبنم از روی حسادت و عقده است و اینکه عمدا اینطور رفتار میکنن ... وقتی رفتاراشونو توصیف می کنی ناخودآگاه یاد بچه های دبستانی میفتم ... بدترین چیز واسه همچین آدمایی کم محلی کردنه ...و برانگیختن حس فضولیشون و گذاشتنشون تو خماری
مطمئنا جواب میده
باید به فکر دوستای جدید باشی با این روالی که اینا درپیش گرفتن هم اعتماد به نفست میاد پایین و هم غرورت جریحه دار می شه ...تنها بودن خیلی بنظرم بهتره تا اینطوری باهات رفتار بشه

آخه من چیزی ندارم که بهش حسادت کنن اونا هم خوشگلترن هم پولدار تر.
آره بنظر منم بهترین کار کم محلی کردنه و اینکه این رفتارا اینقد بچگانست که وقتی تایپشون میکنم خجالت میکشم من.
تموم تلاشمو میکتم که دوست جدید پیدا کنم.

گویند که گرد مَه، ‌زمین می‌گردد
دور فلک و عرش برین می‌گردد
خورشید، جمال مجتبی را دیده است
حیران شده است و این چنین می‌گردد
میلاد دومین اختر تابتاک آسمان ولایت مبارک

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.